جدول جو
جدول جو

معنی مان بذ - جستجوی لغت در جدول جو

مان بذ
(بَ)
رئیس خانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رئیس خانواده و ظاهراً مقصود از مان بذان یک عده از اصیل زادگان زمان اشکانی بودند که مالک مقداری زمین بودند و آنان را اعیان درجۀ دوم باید خواند. (ایران در زمان ساسانیان ص 31 و 32). و رجوع به همین مأخذ ص 132 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماه به
تصویر ماه به
(دخترانه)
بهتر از ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماش با
تصویر ماش با
آش ماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
قسمت گوشتی و خوراکی میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
ویژگی راهی که از مسیر اصلی کوتاه تر است
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بِ)
جمع واژۀ منبذه. (اقرب الموارد). رجوع به منبذه شود
لغت نامه دهخدا
مفرد موانیذ است، ادی شیر گوید: مانیذ الجزیه، بقیت آن، مأخوذ از ’مانیده’ است به معنی باقی، (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 325)، و رجوع به مانید شود
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، واقع در 15هزارگزی صومعه سرا. با 147 تن سکنه. آب آن از نهر و استخر و راه آن مالرو است. نصف اهالی در تابستان ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
برندۀ میان، راه کوتاهتر. راهی در میان دو نقطه که نسبت به راه یا راههای دیگر کوتاهترین باشد. مستقیم ترین و کوتاهترین راه بین دو نقطه نسبت به راه اصلی که به صورت خط منحنی و منکسر است. اقصر فاصله میان دو نقطه در مسافت. راهی که اضلاع را نپیماید و از زاویه ای به زاویه ای محاذی شود. (از یادداشت مؤلف).
- راه میان بر، راه اقصر. راهی که نسبت به راه یا راههای اصلی کوتاهتر باشد. (از یادداشت مؤلف).
- میان بر زدن راهی،میان بر کردن راهی. (از یادداشت مؤلف).
- میان بر کردن، پیمودن فاصله دو نقطه از کوتاهترین و نزدیکترین راه. پیمودن اقصر فاصله. به جای اینکه دو ضلع را بپیمایند مستقیم از گوشه به گوشه پیمودن. (از یادداشت مؤلف).
- ، مقابل کف بر کردن. بریدن درختی بالاتر از کف زمین. (یادداشت مؤلف).
، هرچیز که فاصله و حاجبی میان دو چیز ایجاد کند، حجابی که میان دو اتاق یا دو چیز واقع باشد. (حاشیۀ شرفنامه ص 420) :
به کم مدت از کار پرداختند
میانبر ز پیکر برانداختند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آش ماش:
من بگویم شکر، چه خوردی ابا
او بگوید شربتی یا ماش با،
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خُ مامْ بَ)
نوعی گیاه است. خمان. رجوع به خمان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
یک سوشونده و کرانه گزیننده. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک سوشونده. (ناظم الاطباء) ، نبیذسازنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتباذ شود
لغت نامه دهخدا
کسی که میکوشد تادرآمد مردم را از بین ببرد وراه عایدی ونفع آنان را سد کند
فرهنگ لغت هوشیار
راه کوتاهتر، مستقیم ترین و کوتاهترین راه بین دو نقطه نسبت به راه اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتبذ
تصویر منتبذ
یکسو شونده کرانه گزییننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماش با
تصویر ماش با
آش ماش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان بر
تصویر نان بر
((بُ))
کسی که باعث قطع شدن درآمد دیگران می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
((بُ))
راهی غیر از راه اصلی که کوتاه تر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مان بدی
تصویر مان بدی
اکونومی
فرهنگ واژه فارسی سره
کسی که شیر را مایع زند
فرهنگ گویش مازندرانی